شعر آقاسی

شعر آقاسی

خبر آمد خبري در راه است
سرخوش آن دل که از آن آگاه است
شايد اين جمعه بيايد...شايد
پرده از چهره گشايد...شايد
دست افشان...پاي کوبان مي روم
بر در سلطان خوبان مي روم
مي روم بار دگر مستم کند
بي سر و بي پا و بي دستم کند
مي روم کز خويشتن بيرون شوم
در پي ليلا رخي مجنون شوم
هر که نشناسد امام خويش را
بر که بسپارد زمان خويش را
با همه لحظه خوش آواييم
در به در کوچه ي تنهاييم
اي دو سه تا کوچه ز ما دورتر
نغمه ي تو از همه پر شور تر
کاش که اين فاصله را کم کني
محنت اين قافله را کم کني
کاش که همسايه ي ما مي شدي
مايه ي آسايه ي ما مي شدي
هر که به ديدار تو نايل شود
يک شبه حلال مسائل شود
دوش مرا حال خوشي دست داد
سينه ي ما را عطشي دست داد
نام تو بردم لبم آتش گرفت
شعله به دامان سياوش گرفت
نام تو آرامه ي جان من است
نامه ي تو خط اوان من است
اي نگهت خاست گه آفتاب
در من ظلمت زده يک شب بتاب
پرده برانداز ز چشم ترم
تا بتوانم به رخت بنگرم
اي نفست يارومدد کار ما
کي و کجا وعده ي ديدار ما
دل مستمندم اي جان به لبت نياز دارد
به هواي ديدن تو هوس حجاز دارد
به مکه آمدم اي عشق تا تو را بينم
تويي که نقطه ي عطفي به اوج آيينم
کدام گوشه ي مشعر
کدام کنج منا
به شوق وصل تو در انتظار بنشينم

روا مباد که بر بنده‌ات نظر نکنی
روا مباد که ارباب جز تو بگزینم
چو رو کنی به رهت، درد و رنج نشناسیم
ز لطف روی تو دست از ترنج نشناسیم
اي زليخا دست از دامان يوسف بازکش
تاصبا پيراهنش را سوي کنعان آورد
ببوسم خاک پاک جمکران را
تجلي خانه ي پيغمبران را

 

       محمد رضا آقاسي

حجاب،تضمین تداوم زیبایی و شرافت است./سپاه313 حجاب، تَلألؤ شبنم بر چهره است/سپاه313

سپاه313"إشعب البحرین ؛یرید اسقاط النظام "


|
امتیاز مطلب : 20
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
نویسنده :
تاریخ : پنج شنبه 21 بهمن 1389
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: